کد مطلب:28718 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:127

علّت پذیرش حکمیت












نخستین مسئله این است كه:چرا امام علیه السلام حكمیّت را پذیرفت ؟ مگر در حق بودن اقدامات خود تردید داشت؟ اصولاً حكمیّت میان حق و باطل چه مفهومی دارد؟ آیا حكمت و سیاست اقتضا نمی كرد كه امام علیه السلام در مقابل فشار بخشی از سپاه خود مقاومت كند و به حكمیّت تن در ندهد؟

پاسخ این است كه:آری، مقتضای حكمت وسیاست، نپذیرفتن حَكمیّت بود؛ لیكن امام علیه السلام بر اساس اسناد متقن تاریخی، به اختیار خود، حكمیت را نپذیرفت؛ بلكه آن را بر وی تحمیل كردند و مقاومت او در برابر این پیشنهاد جاهلانه، نه تنها سودی دربر نداشت، بلكه موجب می شد جنگ نهروان نیز در صِفّین و بسی زودتر اتّفاق افتد و امام علیه السلام در صحنه درگیری با شامیان مجبور شود با بخش عمده ای از سپاه خود بجنگد.

هنگامی كه معاویه به این نتیجه رسید كه تاب مقاومت در برابر سپاه امام علیه السلام را ندارد و درصورت ادامه جنگ، پیروزی امام علیه السلام قطعی است، با شناختی كه از بخش عمده ای از سپاه امام علیه السلام داشت، به پیشنهاد عمرو بن عاص، دو حیله شیطانی خطرناك در پیش گرفت:یكی برای آتش بس و توقّف موقّت جنگ، و دوم، متلاشی كردن و یا تضعیف نیروهای امام علیه السلام، وهر دو نیرنگ او با كمك عوامل نفوذی ای كه در سپاه امام علیه السلام داشت، نتیجه داد.

نیرنگ نخست، بالا بردن قرآن بر نیزه ها و دعوت كردن امام علیه السلام به حكمیّت قرآن بود كه جنگ را متوقّف كرد و نیرنگ دوم، داستان حكمیّت بود كه خیلی پیچیده تر اجرا شد، به گونه ای كه سرانجامْ بخشی از كارآمدترین نیروهای امام علیه السلام را رو در روی او قرار داد.

به همان دلیل كه امام علیه السلام بعدها ناچار شد در واقعه نهروان با یاران خود بجنگد، در واقعه صِفّین نیز چاره ای جز پذیرش فشار آنان و تن دادن به حكمیّت نداشت. جمله معروف امام علیه السلام هنگام پذیرش حكمیّت كه:«تا دیروز، فرمانده بودم و امروز فرمانبر گشته ام و تا دیروز، خود، نهی كننده بودم و امروز، نهی شده ام»[1] نشان دهنده این واقعیت تلخ است.









    1. ر. ك:ح 2577.